15
پارمیس بعد از ظهر نخوابیده بود، یعنی نذاشتم که بخوابه، به این امید که امشب دیگه زود و بدون اذیت کردن می خوابه. تو راه برگشت از خونه مامان اینا تو ماشین خوابش برد. فقط 10 دقیقه. فوری بیدارش کردم. از ساعت 12:30 تا حالا داشتم سعی می کردم بخوابونمش. بازی...داستان ...(به قول خودش داشان)...لالایی...دوباره بازی...داستان...لالایی...10 باره و 100 باره بازی ...داستان...لالایی... نیم ساعت پیش که دیدیم ساکته و چون چشماشو تو تاریکی درست نمی دیدیم حدسم این بود که خوابه، آروم بغلش کردم و گذاشتم تو تخت خودش. از ترس اینکه هنوز خوابش سنگین نشده باشه پتو روش ننداختم که بیدار نشه. تا اومدم ازش فاصله بگیرم صدای همراه با اعتراضش رو شنیدم: ماااااااااما...
نویسنده :
مامان پارمیس کوچولو
4:24