پارمیسپارمیس، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

پارمیس کوچولو

15

پارمیس بعد از ظهر نخوابیده بود،  یعنی نذاشتم که بخوابه، به این امید که امشب دیگه زود و بدون اذیت کردن می خوابه. تو راه برگشت از خونه مامان اینا تو ماشین خوابش برد. فقط 10 دقیقه. فوری بیدارش کردم. از ساعت 12:30 تا حالا داشتم سعی می کردم بخوابونمش. بازی...داستان ...(به قول خودش داشان)...لالایی...دوباره بازی...داستان...لالایی...10 باره و 100 باره بازی ...داستان...لالایی... نیم ساعت پیش که دیدیم ساکته و چون چشماشو تو تاریکی درست نمی دیدیم حدسم این بود که خوابه، آروم بغلش کردم و گذاشتم تو تخت خودش. از ترس اینکه هنوز خوابش سنگین نشده باشه پتو روش ننداختم که بیدار نشه. تا اومدم ازش فاصله بگیرم صدای همراه با اعتراضش رو شنیدم: ماااااااااما...
29 تير 1391

14

از دیشب داره اسم منو ادا می کنه. چیزی که خیلی منتظرش شدم: سو وو ! سو وو! تلفظ بعضی کلماتش هم بهتر شده : شینا: سینا ماشین تشت: کش مو نازی: راضی ( مامان جون) شی دی: صدی(مامان جون) ماجون: مامان جون(جدیده) با جون :بابا جون (جدیده) جوجه آجی داداش . . .  
6 تير 1391

12

انگول: انگور و حبه انگور نَخام: نمیخوام ببل: بغل، بغلم کن پابیس: پارمیس اسب گیگیلی: قلقلی، قلقلک گوغ: دوغ امین ای مان: ایمان آمادس: آماده شدن، یا آماده بشیم بریم دده بَن گول: پنگول، پیشی برنامه کودک اَخ: یخ اد دال: یخچال دنگال: چنگال مَشین: ماشین  
30 خرداد 1391

11

  قربونت بشم مادر...تو کی یاد گرفتی اینجوری حرف بزنی که من نفهمیدم؟؟؟ مامایی بابایی دایی عمویی علی!!!! امان: سامان اینا: سینا جوجویی اب بازی امام: حمام ایاط: حیاط عبض: عوض ،وقتی میخواد لباس یا پمپرزش رو عوض کنم. دیااااااا: نیا(اینو انقده خوشگل و کشیده و با ناز می گه که می خوام اون لحظه بخورمش.) اینت: این اینتی: این یکی ایه دا: اینجا باس: بازش کن. مایی: ماهی کوکو موس: موز باس: ماست چوف چوف: چوب شور عددهایی که بلده و با ناز اداشون می کنه: دوووووووووو، شار، بنچ، شیش، افت، اشت، نو، ده! به ترتیب: دو، چهار، پنج، شش، هفت، هشت، نه ، ده. رنگایی که میشناسه: زرد، قرمز، آّبی، بنفش، نارنجی، سبز،سرمه ...
22 خرداد 1391

10

امروز پارمیس رو بردم واسه واکسن ١٨ ماهگی اش. با اینکه زود رسیدیم ولی نی نی های زیادی قبل از ما بودن که پارمیس خانوم واکسن زدن همه شونو تماشا کرد و گریه ها و جیغ هاشونو شنید. هر کاری کردم از اتاق بیرون ببرمش ، نتونستم. بین اون نی نی ها هم تقریبا تنها کسی بود که موقع گرفتن قد و وزن گریه زاری راه ننداخت. تازه کلی هم ذوق کرد که می خواد رو صندلی نی نی ها (ترازوی مخصوص) بشینه. ولی وقت واکسن...مث ماهی از تو دست من لیز می خورد. من و پرستار مرکز ٢ نفری از پسش بر نمی اومدیم که بی حرکت نگهش داریم. بعد از واکسن هم کلی گریه کرد و با چشای اشک آلود یه چیزایی به من می گفت مثل گله و شکایت. شاید یعنی : آخه چرا منو آوردی اینجا که اوف بشم؟؟؟ ...
20 فروردين 1391

9

پارمیس گاهی که یه قلم و کاغذ دستش می دم شروع می کنه به خط خطی کردن و خوندن: تِش تِش دو اب...( چش چش دو ابرو) دیروز دو تا چرخ کوچولو رو که مال لگوهای اسباب بازیش بود ، یکی یکی گذاشت جلوش رو قالی ، کنار هم با کمی فاصله و خوند: تِش تِش دو اب..(چش چش دو ابرو)  
18 فروردين 1391

8

من: پارمیس، بابا کو؟ پارمیس: نیس! من: کجا رفت؟ پارمیس: اَفت دَدَه! من: ما هم بریم دَدَه؟ (پارمیس میخنده، یعنی بریم) من: کجا بریم مادر؟ پارمیس: تا تا عباس!  
16 فروردين 1391

7

هرچی دستش میدی ، میگه :شی ! مث یه سوت کوچولو! یعنی مرسی. نفهمیدم کی مرسی گفتن رو یاد گرفته. همون طوری که نزدیک یه ماه پیش اتفاقی متوجه شدم هر کی از میدان دیدش خارج میشه، میگه اَعفت. یعنی رفت! از کی؟ نمی دونم. فقط منم که می فهمم وقتی میگه شی، منظورش جیشه یا شیر یا مرسی. من یه مادرم...  
22 بهمن 1390